اگر می دانستم آخرین بار است که می بینم می خوابی
تو را سخت در آغوش می گرفتم و دعا میکردم خدا جانت را از تن نگیرد
اگر می دانستم آخرین باری است که می بینم از در خارج می شوی
تو را در آغوش گرفته می بوسیدم و التماس می کردم که برگردی
اگر می دانستم آخرین بار است که صدای رسایت را می شنوم
حرف به حرفش را ضبط می کردم تا روزها و بارها و بارها به آنها گوش دهم
اگر می دانستم این آخرین بار است
زمانی درنگ میکردم تا بگویم دلم برایت تنگ می شود
اگر می دانستم آخرین بار است که با دستان لرزانت دستهایم را می فشاری
بر زمین می افتادم و بر پاهایت بوسه می زدم تا مرا آمرزش کنی و با آن
دستان لرزانت برایم دعا کنی برای تمام مشقاتی که برای من روزها و شبها تحمل کردی…………. تا از
من مراقبت کنی و مرا تربیت کنی ........
اگر می دانستم..........
اگر می دانستم..........